خاطره| آرامش خانطومان
دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۶
نوید شاهد _ مادر شهید محمود رادمهر در خاطرهای از فرزند شهید میگوید: «فامیل که دور هم جمع میشدند و داخل جمعشان در مورد چیزی بحث و تبادل نظر صورت میگرفت، اگر محمود حضور داشت،...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید "محمود رادمهر" را در سایت نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، شهید "محمود رادمهر"، سوم آذرماه سال 1359 در ساری دیده به جهان گشود. شهید «محمود رادمهر» آبان سال ۹۴ به مدت ۵۸ روز به همراه برادرش «محمدرضا» برای نخستین بار به سوریه رفت و در مرحله دوم نیز ۱۴ فروردین سال ۹۵ به جبهه مقاومت اعزام شد و سرانجام در ۱۷ اردیبهشت همان سال در منطقه «خانطومان» به شهادت رسید. شهید رادمهر یکی از شهدایی است که پیکر او پس از گذشت 4 سال در بیست و چهارم مهرماه سال 1399 از منطقه خانطومان سوریه به میهن بازگشت. نوید شاهد تهران بزرگ، در ادامه خاطراتی از شهید رادمهر به روایت مادر، برادر و هم رزم هایش را برای علاقه مندان منتشر میکند.
به روایت مادر شهید:
فامیل که دورهم جمع میشدند و داخل جمعشان در مورد چیزی بحث و تبادل نظر صورت میگرفت، اگر محمود حضور داشت، حتما میبایست نظرش را میگرفتند؛ علتش این بود که چنان هنرمندانه و با تسلط و منطقی نظراتش را بیان میکرد که به دل همه مینشست.
به روایت برادر و همرزم شهید در خان طومان:
این نفوذ کلامش باعث میشد که قانع شوند و بحث را رها کنند. تا آخر هم این جایگاه را در بین فامیل حفظ کرده بود. در خانواده، محور تصمیمها، محمود بود. چه آن زمان که پدرم در قید حیات بود و چه زمانی که از دنیا رفته بود. در تمام تصمیم گیریها جمله مشترک همه این بود:«بگذارید ببینیم نظر محمود چیست؟» حتی در میان فامیل، پایگاه، اهالی محل، تکیه و مسجد نیز نظر محمود برای آنها حجت بود.
گاهی همراه پدرمان میرفتیم سر باغ و در کار کشاورزی به او کمک میکردیم. برادرم مرتضی مهندس جنگل بود و با کشاورزی آشنا بود. یک بار پدرم داشت زیر نهال یک ساله را بیل میزد که مرتضی اعتراض کرد که این کار اصولی نیست و نباید زیر نهال را بیل زد.
پدرم با این که مرتضی در این کار تخصص داشت، حرفش را نپذیرفت و به کارش ادامه داد. اما همان لحظه اگر محمود این حرف را میزد، برای پدرم قابل اعتماد بود که سریع حرفش را میپذیرفت و میگفت: چون محمود گفته، درست است.
***
وارد باغمان که میشدیم برای هرکسی که در گذشته صاحب این باغ بود فاتحه میخواند. برای پدربزرگ و پدرپدربزرگم فاتحه میخواند و میگفت اینها توی این زمین زحمت کشیدند تا به ما رسید. بعدها که پدرم فوت کرد هم به همین صورت وقتی وارد باغ میشد، برای پدرم فاتحه میخواند. به چیزهایی توجه داشت که ما فکرش را هم نمیکردیم.
منبع: کتاب "شهید عزیز"؛ مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم "محمود رادمهر" به کوشش مصیب معصومیان است که این کتاب در دوازده فصل به همراه آلبوم تصاویری از شهید تدوین و در پاییز سال 1396 در نوبت چاپ دوم از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
انتهای پیام/
نظر شما